ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

اولین مهمانی تولد

پسرم امروز مامن خیلی فعال شده داره تند تند برات وبتو آپ می کنه هههههههه باید بگم تا به حال تو تولد هیچ بجه ای نرفته بودی اخه ما دور و برمون بچه همسن و سال تو خیلی کم داریم   البته توی مهد کودک دو سه بار تولد بوده و تو تاجایی که تونستی نای نای کردی و اما 5 شنبه هفته پیش تولد پرهام پسر دوستمون امیر و آراده جون دعوت شدیم مهمونی از ساعت 6 بود و ما تازه ساعت 7:30 از خونه راه افتادیم البته علتش این بود که تا ساعت 7 خواب بودی و ساعت 7 من بیدارت کردم چون دیگه داشت خیلی دیر می شد باید بگم این اولین باره که صدات زدم تا زا خواب بیدار شی خدا می دونه تا اخر عمرم چند بار باید صدات کنم ارشاک پاشو مدرسه ات دیر شد!!!! ارشاک پاشو درس ...
30 ارديبهشت 1392

وقایع نگاری

پسرم بازم سلام امروز اومدم که بازم یه کم از شیرین کاری هات بگم و چند تایی هم عکس بزارم شما خیلی شیطون شدی کلا دیوار راستو می ری بالا میز صندلی اوپن میز ناهار خوری میز آشپزخونه جایی نیس که بلند باشه و تو فتحش نکنی عاشق آب بازی هستی و همچنان عشق حمومی . همیشه آماده برای حموم رفتنی و دلت نمی خواد از حموم در بیای  می گی آب باسی و دم در حموم می ایستی تا بریم حموم توی خوردنی ها بستنی و دنت رو هم خیلی دوست داریو هیچ وقت این دوتا رو پس نمی زنی ظهرها که از سرکار بر می گردیم برات بستنی می خرم توی ماشین می خوری در ضمن یه چیز دیگه هم که زیاد دوست داره مغز پسته و تخمه و پاپ کورن  هست که برات می خرم اونا ...
30 ارديبهشت 1392

دندون جدید

پسرم گل پسرم دندونهای جدید در اومد 3 تا نیش حالا تو 15 تا دندون داری و دندون 16 هم در راهه ... البته هر دفعه موقه در اومدن دندونهات اذیت می شی اما تو پسر خیلی صبوری هستی یه عکس هم می زارم که هر بار بهش نگاه می کنم گریه ام می گیره   خیلی مظلومانه نشستی روی صندلی ...
23 ارديبهشت 1392

ارشاک و گردش در پارک

پسر نازم از بعد از عید داریم تقریبا هر روز می ریم پارک ... چون شدیدا عاشق تاب و سرسره هستی اما بچه خوبی هستی بعد از یه ذره بازی می گم بریم خونه اول می گی نه اما وقتی بغلت می کنم فقط دو سه بار می گی عاباس عاباس ( یعنی تاب تاب عباسی ) بعد که بهت می گم فردا دوباره می یام ساکت می شی و لبخند می زنی قربونت اون خنده ات بشم من و حالا چند تا عکس از بعد از عید نوروز تا به حال  خیلی مثل بچه های مودب نشستی روی صندلی اینجا هم پارک ملته با خاله ستاره و خاله رویا و خشایار رفتیم پسرم کلی بدو بدو کردی توی چمنها بقدری که خسته سده بودی و روی زمین دراز کشیدی ...به هیچ صراطی هم راضی نشدی راه بری دیگه .. تا دم ماشین توی بغلم بودی .....
17 ارديبهشت 1392

18 ماهگی گل پسرم

عشق مامان نفس مامان شیرین مامان 1.5 ساله شدی هورا مبارک باشه عزیزم به شدت خواستنی تر شدی خیلی مهربونی خیلی زیاد می یای منو بغل می کنی نازم می کنی و بوسم می کنی آخ که نفسم به نفس تو وابسته است   و اما :   دندون سیزدهم هم نوک زد دندون نیش پایین سمت چپ باز آب دهنت می ریزه و معلومه که دندون های بعدی هم در راهند داری به سرعت بلبل زبون می شی هر چیزی رو بتونی تکرار می کنی پیسا : پریسا عما :عمو و عمه گلا ، لا : خاله گیغغغغغغغغغا : دوغ که به شدت عاشقش هستی ماس: ماست این یکی رو هم شدیدا دوست داری هر سطل ماست یا هر چیزی که مثه سطل ماست رو می بینی می گی ماس ماس هر وقت گرسنه باشی اعلام می کنی : به ب...
7 ارديبهشت 1392

سفر نامه نوروز 92

پسرم امسال عید هم مثل هر سال بار سفر بستیم فقط با این تفاوت که سال تحویل رفتیم پیش شهلا جون و عمه پرندیس ... چون بابا پژواک می خواست سال تحویل بره سرخاک بابا اسماعیل... برای همین لحظه سال تحویل سه تایی کنار هم نبودیم بابا سرخاک بود و ما خونه عمه من امسال خیلی گریه کردم لحظه سال تحویل ... اگه هر سال فقط یه بغض سر گلومه اما امسال دیگه داشت به هق هق می رسید... برای مامان مهین و سلامتیش خیلی دعا کردم برای شما که چراغ خونه مونو روشن کردی دعا کردم که همیشه سالم و تندرست باشی و ... بعد از سال تحویل ما هم حاضر شدیم و رفتیم خونه ابدی بابا اسماعیل .. بعد از اون هم چند جا رفتیم عید دیدنی قرار بود شب برگردیم تا صبح بتونیم راه بیافتیم بری...
2 ارديبهشت 1392
1